سلام هیمنیِِ مامان ! این روزا سرم خیلی شلوغه و نمیتونم عکسارو به ترتیب بزارم به خصوص این که عکسا رو باید قبل از رفتن از بابایی میگرفتم که یادم رفت ! بعد از رفتن بابایی کچل شدی و دیروز بابا اومد در اتاقو بست تا مامان و خاله ها خلوتتونو بهم نزنن کلی با هم اختلاط کردن خلاصه این عکسا برمیگرده به روز هفتم محرم که دادا نذری داشت و ما هم اونجا بودیم گل پسر مامان چه حلیم هم زده ، بغل بابابی ؛ کنار بابایی ، دایی سجاده ( پسرخاله مامانی) فدات بشه مامان گل پسرم هیم هیم مامان بغل باباییش اینجا دیگه ربطی به محرم نداره و متفرقه س اینم کلاچه ی مامان بعد از کچلی :دی پ.ن : خاله ناناس با بابا مهدی قهره ! ...